پاستیل تپلی
درباره وبلاگ


ســــــــــلام بـــــــــــه دوســـــــــتان خـــــــــــودم خــــــــیلی خــــــــوش آمــــــدید بـــــــــــه وبـــــــلاگ مــــــن ایــــــشالا خـــــــوشـــــتون بـــــــیاد...... آدمهایی هستند که مهربانی نگاهشان در چشم هیچ انسانی پیدا نیست وتو همان هستی!!! بگذار آواز عشقمان در شهر بپیچد تا روسیاه شوند آنان که بر سر جداییمان شرط بسته اند!!! در کلبه ای که ....نگاه تو فانوسش باشد...هزاران زمستان پشت درش میمانم!!! کسانی که دوستشان دارم را مرور می کنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد... آرزو دارم یک بار سرت را روی سینه ام بذاری تا تپش نامنظم قلبمو احساس کنی ولی از این میترسم که قلبم به احترامت وایسه...!!! خدایا...! آسمان چه مزه ای دارد؟ من که فقط (زمین) خورده ام....!! ارزش قطره های باران را گلهای تشنه میدانندوقدر یه عشق خوب را یه دل تنگ میداند!!!

پيوندها
زندگی
بی نظیر دانلود
عشق یعنی انتظار(هوتن وبهار)
دلسوز چت
همه جوره

ظرفیت خودم وخودت
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پاستیل تپلی و آدرس pastiltopole.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 201
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 222
بازدید ماه : 885
بازدید کل : 72299
تعداد مطالب : 212
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

1- 2- 3-

کد کج شدن تصاوير

4-

کد هدایت به بالا

7-
6.. 8..

دریافت کد قفل کلیک راست

9... دریافت کد قفل کلیک راست 10.. دریافت کد قفل کلیک راست
نويسندگان
pastil khoshkleh

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : pastil khoshkleh

پشیمانی

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

دختر:وای چه پالتوی زیبایی

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد
فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم

و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد...



نظرات شما عزیزان:

الیسا
ساعت9:22---12 مرداد 1392
خیلی قشنگ بوددددددد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: