پاستیل تپلی
درباره وبلاگ


ســــــــــلام بـــــــــــه دوســـــــــتان خـــــــــــودم خــــــــیلی خــــــــوش آمــــــدید بـــــــــــه وبـــــــلاگ مــــــن ایــــــشالا خـــــــوشـــــتون بـــــــیاد...... آدمهایی هستند که مهربانی نگاهشان در چشم هیچ انسانی پیدا نیست وتو همان هستی!!! بگذار آواز عشقمان در شهر بپیچد تا روسیاه شوند آنان که بر سر جداییمان شرط بسته اند!!! در کلبه ای که ....نگاه تو فانوسش باشد...هزاران زمستان پشت درش میمانم!!! کسانی که دوستشان دارم را مرور می کنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد... آرزو دارم یک بار سرت را روی سینه ام بذاری تا تپش نامنظم قلبمو احساس کنی ولی از این میترسم که قلبم به احترامت وایسه...!!! خدایا...! آسمان چه مزه ای دارد؟ من که فقط (زمین) خورده ام....!! ارزش قطره های باران را گلهای تشنه میدانندوقدر یه عشق خوب را یه دل تنگ میداند!!!

پيوندها
زندگی
بی نظیر دانلود
عشق یعنی انتظار(هوتن وبهار)
دلسوز چت
همه جوره

ظرفیت خودم وخودت
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پاستیل تپلی و آدرس pastiltopole.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 719
بازدید کل : 72133
تعداد مطالب : 212
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


1- 2- 3-

کد کج شدن تصاوير

4-

کد هدایت به بالا

7-
6.. 8..

دریافت کد قفل کلیک راست

9... دریافت کد قفل کلیک راست 10.. دریافت کد قفل کلیک راست
نويسندگان
pastil khoshkleh

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 6:3 :: نويسنده : pastil khoshkleh

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

من منتظره عشقم

بر روی صندلی های چوبی داخل پارک هستممم!!!


 
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:52 :: نويسنده : pastil khoshkleh

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

چقدر راحت تنها میزارن ومیرن

بدون هیچ حرف وکلامی تنهام گذاشتن!!!


 
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : pastil khoshkleh

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

بیایید باهم هندوانه بخوریمممم

ولی اون قلب رو نخورید ..چون قلب زندگیم هست


 
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : pastil khoshkleh

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

وااااااااااای خدااااااااجونم من عاشق این برفها هستم

خدااااااااااجونم از نعمت هایت سپاس گذارممم خدااااا جووون.....


 
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : pastil khoshkleh

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

چشمانم رابستم بعداز 5ثانیه باز کردم دیدم نیستی

ولی دیدم رو سفیدی چشم سمت چپم قلبت راگذاشتی ورفتی !!!!


 
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : pastil khoshkleh

گفتم: خدایا از همه دلگیرم ،

گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند!

گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری!

......گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنهاترینم!

گفت: پس من؟؟

گفتم: خدایا کمک خواستم!

گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم!

گفت: بیش از من؟

گفتم: خدایا انقدر نگو من!!

گفت: من توام،تو من..........

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : pastil khoshkleh

باور نداری چشمام...دنبالتن عزیزم

فکر می کنی با حرفام...دارم زبون می ریزم


به این چشای عاشق...نه شک کن نه تردید

چشام تورو گرفته...دلم تو رو پسندید

 

دوست دارم دیوونه

آخه باید چیکار کرد؟

وقتی نمی شه هیچ جور

از دست تو فرار کرد

 

رفتی نگام نکردی بازم چشاتو بستی

کار خودت رو کردی ...دل منو شکستی


فکر منو نکردی... عیبی نداره اصلا

فکر دل خودت باش...مهم تری تو از من

 

دوست دارم دیوونه

آخه باید چیکار کرد؟

وقتی نمی شه هیچ جور

از دست تو فرار کرد

 

وقتی چشای نازت...قشنگه مث خورشید

بدا به حال چشام اگه تو رو نمی دید


می مونی تو به یادم... هرگز نمی ری از یاد

خدا چقدر دوسم داشت...تورو به قلب من داد

 

دوست دارم دیوونه

آخه باید چیکار کرد؟

وقتی نمی شه هیچ جور

از دست تو فرار کرد


 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 13:43 :: نويسنده : pastil khoshkleh

می دونم که داری می ری...دیگه به دنبالم نمیای

می دونی که تورو می خوامت...می دونم که منو نمی خوای

 

می دونم که سرت شلوغه...دیگه دور وبرت شلوغه

می دونم که دوست دارمات...همش دروغ...دروغ... دروغه

 

می دونم که منو نمی خوای می دونم

می دونم آی می دونم

 

دیروز من تو چشات حرفاتو خوندم

دیگه بیشتر از این اسیر نموندم

دلم گرفته بود به خونه رفتم

تموم نامه هات من سوزوندم

 

می دونم که منو نمی خوای می دونم

می دونم آی می دونم

 

دیگه عشق واسه من معنی نداره

دیگه هیشکی واسم گل نمیاره

برو که قلب مو بدجور شکستی

دیگه دلم کسی رو دوست نداره

 

ولم کن که می خوام بمیرم

ولم کن انتقام بگیرم

ولم کن ...ولم کن

 

می دونم که داری می ری

دیگه هیچوقت پیشم نمیایی

می دونم که تو عاشق شدی

یکی دیگه هست که اونو می خوای

می دونم که سرت شلوغه

می دونم که حرفات دروغه

 

ولم کن که می خوام بمیرم

ولم کن انتقام بگیرم

ولم کن...ولم کن

 

 


 
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 2:50 :: نويسنده : pastil khoshkleh

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

چند لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

خانوم  ؟؟؟؟؟؟؟ 


اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و

به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته.......



 
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 2:37 :: نويسنده : pastil khoshkleh

هرکس به طریقی دل ما می شکند  , اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادی

آورین …آورین

فکر میکردم تو همدردی!


ولی نه!


تو هم دردی


 

آب نریختـــــم که برگردی


آب ریختـــــم تـــا پاک شود


هر چه رد پای توست …..از زنـــدگی ام…!

 
 
 
نمي دانم چه رابطه ايست بين نبودنت با رنگ ها...
دلتنگ تو که مي شوم
زندگي ام سياه مي شود انگار......

 

صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر

 

 و از اين دو دردناکتر ان است

 

که نداني بايد صبر کني يا فراموش!